22 ذی‌القعده - تقوا و معنویت

(خلاصۀ جلسۀ پانزدهم)

تقوا و معنویت

(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 22 ذی‌القعده 1437)

 

معنویت، رابطۀ حقیقی بین بنده و حقّ است که در نماز و عبادت، ازدواج و تحصیل، خور و خواب و همه چیز او ظهور پیدا می‌کند. هرچه این ارتباط قوی‌تر باشد، قرب وجودی بنده به خدا بیشتر است و برعکس.

دانستیم که طبق آیات قرآن، معنویت ارتباط مستقیم با تقوا دارد. امروز می‌خواهیم دربارۀ تقوا بگوییم:

"ذلِک وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما يُتْلی‏ عَلَيْکمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ. حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِکينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِک بِاللَّهِ فَکأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في‏ مَکانٍ سَحيقٍ. ذلِک وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ."[1]

این است و هرکس حرمت‌های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او خیر است؛ و چهارپایان بر شما حلال شدند، مگر آنچه بر شما خوانده می‌شود؛ پس از ناپاکی بت‌ها اجتناب کنید و نیز از حرف باطل! همه، خالص برای او باشید و به او شرک نورزید؛ که هرکس به خدا مشرک شود، چنان است که از آسمان افتاده و پرنده او را می‌رباید یا باد به مکانی دوردست پرتابش می‌کند. این است و گرامیداشت شعائر الهی، تقوای قلب است.

معنویت، تقوای قلب و وجود است، نه فقط فعل و عمل. حنیف شدن بدون شرک، مساوی است با خالص شدن برای خدا؛ که سنت حضرت ابراهیم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) است. تا حنیف نشویم، عابد و زاهد هم باشیم، خطر شرک خفی تهدیدمان می‌کند؛ گرچه ظاهرمان مشرک نباشد.

علاّمه طباطبایی در ذیل این آیات آورده‌اند: «اضافۀ تقوا به قلوب، اشاره است به اينکه حقيقت تقوا و احتراز و اجتناب از غضب خدای تعالی و تورّع از محارم او، امری است معنوی که قائم است به دل‌ها؛ و منظور از قلب، دل و نفوس است. پس تقوا، قائم به اعمال -که عبارت است از حرکات و سکنات بدنی- نيست؛ چون حرکات و سکنات در اطاعت و معصيت، مشترک است. مثلاً دست زدن و لمس کردن بدن جنس مخالف در نکاح و زنا، بی‌جان کردن در جنايت و قصاص، نماز برای خدا و برای ريا، و امثال اين‌ها از نظر اسکلت ظاهری يکی است. پس اگر يکی حلال و ديگری حرام، يکی منکر و ديگری معروف است، به خاطر همان امر معنوی درونی و تقوای قلبی است، نه خود عمل و نه عناوينی که از افعال انتزاع می‏‌شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن.»[2]

حال بیایید یک روز از زندگی‌مان را به تصویر بکشیم تا ببینیم دلمان چگونه است. صبح زود، نماز می‌خوانیم و پس از بیدار شدن، مشغول زندگی می‌شویم. اهل خانه، یکی حرفی می‌زند، یکی زحمت اضافه می‌دهد... و بالأخره همه به محل کار و تحصیل خود می‌رویم. در راه، یکی اتومبیل خود را سر راه پارک کرده، یکی زیاد بوق می‌زند، ترافیک است، چراغ قرمز خراب می‌شود و... . سر کار هم یکی تأخیر دارد، یکی در کارش بی‌دقتی می‌کند و... . و در تمام این کاستی‌ها، دل و وجود ما درهم می‌شود و به هم می‌ریزد؛ اخم، عصبانیت، اعتراض، دعوا، ناسزا و درنهایت به بن‌بست می‌رسیم و با دلی افسرده و عصبانی به خانه برمی‌گردیم. بعد هم با همین دل ناصاف، سر سجاده می‌نشینیم و نماز می‌خوانیم؛ یا سراغ قرآن و معرفت می‌رویم و می‌خواهیم نور بگیریم!

مشکل چیست؟ اینکه ما با روحمان در عالم دنیا زندگی می‌کنیم، نه عالم معنا. وگرنه با مشکلات، قلبمان تکان نمی‌خورد، راحت عبور می‌کردیم، کینه به دل نمی‌گرفتیم و حتی برای طرف مقابل، دعا می‌کردیم. تازه ما گاه به خوبی می‌فهمیم که حق با دیگران است؛ اما باز ناراحت می‌شویم و تندی می‌کنیم. حال ببینید اگر ناحق بگویند، با دل ما چه می‌کند! تقوای قلب، دریادلی است؛ یعنی وسعتی که هیچ کم و زیاد دنیا تغییرش ندهد.

برای رسیدن به این تقوا باید تلاش بسیار کنیم؛ همان‌گونه که برای داشتن دنیایی بی‌نقص، شبانه‌روز تلاش می‌کنیم. ما خدا و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را دوست داریم. اما دوست داشتن، شعار نیست؛ حقیقتی عینی است که آثار دارد. ما شعار محبت می‌دهیم؛ اما در خیلی از شرایط، محبوب را فراموش می‌کنیم و از او غافل می‌شویم؛ حال آنکه هیچ جا خالی از عشق نیست، حتی جهنم! چنان‌که ائمه(علیهم‌السلام) در مناجات شعبانیه به خدا عرضه می‌داشتند: "وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ، أَعْلَمْتُ‏ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّک"؛ اگر مرا به جهنم وارد کنی، اهل آنجا را نیز آگاه می‌کنم که دوستت دارم.

آری؛ عشق اگر عشق باشد، عاشق هرگز دچار غفلت نمی‌شود. "حُبُّک لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ"[3]؛ این، خاصیت عشق است، در هر جهتی که باشد. محبت باطل، نسبت به معصیت کر و کور می‌کند و محبت الهی، نسبت به طاعت و سختی‌های راه حق. ما با داشتن محبت، بالاترین انگیزه را برای حرکت داریم. اصلاً بودن و هستی ما عین انگیزه است. نباید در بیرون دنبال انگیزه و محرّک بگردیم. دنیای بیرون، واقعیت است؛ اما باید از آن برای رسیدن به حقیقت استفاده کنیم. اگر متوهّمانه آن را اصل بگیریم و تمام انرژی‌مان را صرف آن کنیم، در پایان هیچ چیز برایمان نمی‌ماند؛ "الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً"[4].

قلب ما واقعاً گرفتار و تنگ است. آن‌قدر نگاهمان محدود است که به یک شکست، کمبود، توهین، زمین خوردن، کم آوردن و... مأیوس می‌شویم. این یعنی نماز داریم، اما تقوا نداریم. چگونه تقوا داشته باشیم؟

"يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ."[5]

ای کسانی که ایمان آوردید؛ تقوای الهی پیشه کنید و هر نفْس بنگرد که برای فردا چه فرستاده و تقوای الهی پیشه کنید که همانا خداوند به آنچه می‌کنید، دقیق و عمیق، آگاه است [و پیامدهای عملتان را نیز می‌داند].

خداوند در ابتدا و انتهای این آیه، مؤمنان را به تقوا امر می‌کند. علاّمه طباطبایی دربارۀ این آیه می‌نویسد:

«امر اول، يعنی تقوا که در احاديث به ورع و پرهيز از حرام‌های خدا تفسير شده و با در نظر گرفتن اينکه تقوا، هم به واجبات ارتباط دارد و هم به محرّمات، لا جرم عبارت می‌شود از: اجتناب از ترک واجبات و اجتناب از انجام دادن محرّمات. اما امر دوم، يعنی نظر کردن در اعمالی که آدمی برای فردايش از پيش می‌فرستد. این، امر ديگری است غير از تقوا و نسبتش با تقوا نظير نسبتی است که نظر اصلاحی یک صنعتگر در صنعت خود برای تکميل آن صنعت دارد. همان‌طور که هر صاحب عملی و هر صانعی در آنچه کرده و آنچه ساخته، نظر دقيق می‌کند، ببيند آيا عيبی دارد يا نه، تا اگر عيبی در آن ديد، در رفعش بکوشد، يا اگر از نکته‌ای غفلت کرده بود، آن را جبران کند، همچنين يک مؤمن نيز بايد در آنچه کرده، دوباره نظر کند، ببيند اگر عيبی داشته، آن را برطرف سازد.»

چون این اعمال، آخرت آن‌ها را می‌سازد و نظر باتقوا در اعمال، همان محاسبۀ قبل از روز حساب است که به عهدۀ خود فرد می‌باشد. پس مؤمن باید اولاً اعمالش را خالصانه و به نحو احسن انجام دهد و در تمام اعمال، خدا را در نظر بگیرد. ثانیاً خلوصش را بسنجد و بدون غفلت، هرجا که نقص دارد، جبران کند. لذا آن‌قدر برای اصلاح خود و عملش کار دارد، که وقتی برای توجه به کم و زیاد دنیا و دیدن عیوب مردم پیدا نمی‌کند. نه مثل خیلی‌ها که آن‌قدر غرق دنیا می‌شوند که برای بررسی فعل و اخلاق و قلب خود فرصت ندارند.

آن‌که در عمل، حضور خدا را مراعات نمی‌کند، خیر خود را اختیار نکرده و در آخرت، سرگردان می‌شود. اما آن‌که به خدا و آخرت ایمان حقیقی دارد، با یاد خدا عمل می‌کند. به جای اینکه فقط متوجه فعلش باشد که چه می‌کند، حواسش به قلبش است که چقدر یاد خداست. ظاهر کار هردو یکی است، اما اثرش در روزی که خدا را ملاقات می‌کنند، فرق دارد. یکی فقط تقوای عملی دارد و دیگری تقوای قلب، که قلب را وسیع می‌کند و به آن نور می‌دهد؛ لذا می‌کوشد که به آب برسد، اما اگر هم تشنه بود و آب نیافت، آرام است و دلگیر و ناامید نمی‌شود.

شاید اولش سخت باشد این همه محاسبه و مراقبه. اما اگر مدام تمرین کنیم، برایمان ملکه می‌شود که همه کار را برای خدا انجام دهیم؛ چون خدا را عین حضور می‌بینیم و دیگر لازم نیست فکر کنیم که انگیزه‌مان چیست. اصلاً خودمان یکپارچه انگیزه می‌شویم و در درونمان می‌یابیم که برای خدا کار می‌کنیم. اما اغلب ما این‌طور نیستیم. مثلاً آب می‌نوشیم و به زبان می‌گوییم: قربةًإلی‌الله، ولی نیتمان را از یاد می‌بریم که برای چه می‌نوشیم؛ حال آنکه حرف حق و ذکر خدا باید از دل برآید.

متّقی می‌یابد که عبد محض خداست و باید فعل و صفت و ذاتش را برای خدا کاملاً خالص کند و هرگز دچار غفلت نشود. این هم برای احدی میسّر نمی‌شود، مگر با معنویت؛ یعنی خدا را بر همه چیز حاضر و ناظر دیدن، مجاهدۀ باطنی و تفکر در کیفیت اعمال. با این روند، هم خدا را می‌شناسد و هم نقص‌های خودش برایش رو می‌شود؛ لذا در عین اینکه آرامش دارد، آنی به عمل خود در برابر عظمت خدا، خوشحال و راضی نمی‌گردد. همچنین با دیدن حق، چشم طمع از خلق برمی‌دارد و از هیچ‌کس توقعی ندارد.

این‌گونه تقوا، وظیفۀ عموم مؤمنین است. اما متأسفانه بسیار اندک‌اند کسانی که در این مسیر گام برمی‌دارند. همه به زندگی دنیوی مشغول‌اند و اوقاتشان غرق اصلاح امور دنیاست؛ چون باور نکرده‌اند که دنیا خواب است و به زودی از این خواب بیدار می‌شوند. فرق اولیاء خدا با بقیه، در همین معنویت است، نه در کمّیت و ظاهر اعمال. آنچه عمل را سنگین می‌کند، اخلاص و معنایش است، نه مقدار و تعدادش.

به فرمایش امام خمینی(قدّس‌سرّه): «تا يک نقطۀ اتّكاى معنوى نباشد، بشر اصلاح‌شدنى نيست.»[6]

معنویت، ایمان قلبی به ماورای عالم و تلاش خالصانه برای کسب رضای خداست. راهش نیز تزکیه از خودی‌ها و هوی و هوس‌هاست. البته رتبه دارد. منتها هرکس در هر رتبه به معنویت برسد، در همان رتبه، اراده‌اش ارادۀ حق و وجودش پر از محبت الهی می‌شود. تمام هستی را ظهور حق می‌بیند و به آن، عشق می‌ورزد؛ اما برای خدا، نه برای خودش یا دنیا. اصالت خدا با جمال و کمال است در همۀ عوالم؛ او هم دنبال جمال و کمال در ماده و معنا می‌رود. اما اگر هم جلال یا نقص مادی سهمش شد، آن را می‌پذیرد و ناآرام نمی‌شود.

پس: «مجاهده كنيد كه خودی را از سرّ قلب خود بزداييد. و بايد بدانيد و بدانيم كه هرچه هست، اوست و جلوۀ جمال او. جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بكوشيد تا حجاب خودی را برداريد و جمال جميل او جلّ و علا را ببينيد. آن‌گاه است كه هر مشكلى آسان، هر رنج و زحمتى گوارا، و فدا شدن در راه او احلى‏ از عسل، بلكه بالاتر از هر چيز، به گمان آيد. مبادا غرور شجاعت و جوانى و پيروزى در دل شما راه يابد؛ كه با آمدن آن، همه چيز فرو ريزد و طاق و رواق آمال درهم شكند.»[7]


[1]- سورۀ حج، آیات 30 تا 32.

[2]- ترجمه الميزان، ج14، ص528.

[3]- بحارالأنوار، ج74، ص167.

[4]- سورۀ کهف، آیۀ 104 : کسانی که سعی‌شان در زندگی دنیا گم شد، حال آنکه گمان می‌کردند کارشان درست است!

[5]- سورۀ حشر، آیۀ 18.

[6]- صحيفۀ امام(قدّس‌سرّه)، ج4، ص403.

[7]- صحيفۀ امام(قدّس‌سرّه)، ج18، ص334.

 



نظرات کاربران

//